در هنگامه آتش و خون که به حکم عقل باید گریخت مردانی به حکم عشق و وظیفه پای در میدان نهادند و از وجب به وجب خاکی اهورایی دفاع کردند که گویی همچون اساطیرش در آسمانش ققنوس ها به پرواز در می آیند .
هر مردی که در آتش عشق سوخت گویی مردی دیگر در قامت ققنوس از خاکسترش پر کشید و این رسم پرواز دگر باره و صد باره و هزار باره ، رسم قرنهای این خاک اساطیری است که گویی با دم مسیحاییش ، اساطیرش ، از لابه لای نقل ها و نقل ها در قامت مردانی بی ادعا بیرون می آیند و جان می گیرند ، زندگی می کنند و همچون اساطیر می میرند و جاودانه می شوند .
این خاک دیگر فقط به اسطوره ها و داستانهایش نمی نازد به مردان واقعیش می نازد و به آنانی مباهات می کند که در این خاک نفس کشیدند اما اسیر نفس نشدند عاشق شدند اما از عشق گذشتند خواستند اما از خواسته خود رد شدند و هیچ مردانگی بزرگتر از این نیست که از خود بگذری تا دیگران بمانند حقیقتی سخت که چقدر آسان در این آب و خاک معنا شد ، تکرار شد و تکرار شد تا به حقیقتی ملموس بدل گشت که گویی بخشی بدیهی و غیر قابل انکار از زندگی مردمان این سرزمین است
عشق ، گذشت ، ، فداکاری و مرگ برای دیگران و مردن برای سرزمین که همچون مادر دوستش داری
۳۱ شهریور بر تمامی مردمان این سرزمین گرامی باد مردمانی که لایق بهتریند و نیابد و نشاید که فراموش شوند .











