در سالهای اخیر، واژهی «تحول دیجیتال» به یکی از کلیدواژههای اصلی در مباحث توسعه صنعتی بدل شده است. با این حال، آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته، تفاوت چشمگیر در سطح بهرهگیری از فناوریهای نوین بین صنایع بزرگ و کوچک، بهویژه در استانهایی همچون گیلان است. استان گیلان با برخورداری از ظرفیتهای قابل توجه در بخش صنعت، بهویژه صنایع غذایی، سلولزی، شیمیایی و نساجی، بهنظر میرسد هنوز نتوانسته است به شکل متوازن از مزایای فناوریهای دیجیتال در تمام سطوح صنعتی خود بهرهمند شود. این نابرابری فناورانه که از آن بهعنوان «شکاف دیجیتال» یاد میشود، به تدریج خود را بهصورت یک مانع ساختاری در مسیر توسعه صنعتی استان نشان میدهد.
صنایع بزرگ مستقر در گیلان، بهویژه آنهایی که زیرمجموعه شرکتهای مادر تخصصی یا دارای سرمایهگذاران کلان هستند، تا حدودی توانستهاند خود را با تحولات دیجیتال هماهنگ سازند. این صنایع از سامانههای هوشمند مدیریت تولید (ERP)، سیستمهای کنترل کیفیت خودکار، بازاریابی دیجیتال و ابزارهای تحلیلی دادهمحور بهره میبرند. این امر به آنها امکان میدهد بهرهوری را افزایش دهند، هزینهها را کاهش دهند و در بازارهای رقابتی داخلی و خارجی بهتر ظاهر شوند.
در مقابل، صنایع کوچک و متوسط (SMEs) در گیلان که عمدتاً در شهرکهای صنعتی یا مناطق حاشیهای مستقر هستند، با موانع متعددی برای ورود به دنیای دیجیتال روبرو هستند. این موانع شامل کمبود سرمایه، دانش محدود فناورانه، نبود زیرساخت مناسب اینترنتی و فقدان حمایت مؤثر سیاستگذاری است. بسیاری از این واحدها حتی به سطح ابتدایی دیجیتالیسازی، مانند اتوماسیون اداری یا فروش آنلاین، نیز دست نیافتهاند. در واقع، تفاوت میان آنچه صنایع بزرگ انجام میدهند و آنچه صنایع کوچک میتوانند انجام دهند، از یک گپ فناورانه ساده فراتر رفته و به شکافی ساختاری تبدیل شده که آینده صنعتی استان را تهدید میکند.
پیامدهای این شکاف دیجیتال چندوجهی است. نخست آنکه فاصله بهرهوری میان صنایع بزرگ و کوچک بهطور مداوم در حال افزایش است و این امر موجب میشود رقابتپذیری صنایع کوچک بهشدت کاهش یابد. از آنجا که این صنایع عمدتاً اشتغالزاتر و منعطفتر هستند، افت توان رقابتی آنها میتواند به شکل مستقیم بر اشتغال، بهویژه در مناطق کمتر توسعهیافته استان، اثر منفی بگذارد.
دوم آنکه این شکاف دیجیتال باعث تمرکز منابع و مزایا در حلقههای بالادستی صنایع میشود. شرکتهای بزرگ با توان تحلیل داده، استراتژیهای فروش پیشرفته و زنجیره تأمین هوشمند، سهم بازار بیشتری را در اختیار میگیرند، در حالیکه صنایع کوچک از رقابت جا میمانند یا در بهترین حالت به پیمانکاران درجه دو و سه تبدیل میشوند. چنین الگویی بهطور پنهان اما پیوسته، ساختار اقتصادی استان را بهسوی نوعی نابرابری سیستماتیک سوق میدهد.
سوم آنکه عدم ورود صنایع کوچک به زیستبوم دیجیتال، آنها را از بسیاری فرصتهای ملی و فراملی بازمیدارد. برای مثال، بسیاری از طرحهای توسعه صادرات یا شرکت در زنجیرههای جهانی تأمین، نیازمند حداقلهایی از توانمندی دیجیتال هستند. بدون تحقق این زیرساخت، صنایع کوچک گیلان از اتصال به این حلقههای ارزشافزا بازمیمانند و چرخهای از رکود فناورانه در آنها تثبیت میشود.
در این شرایط، پرسش اصلی آن است که نقش سیاستگذاران، نهادهای حمایتی و دانشگاهها در کاهش این شکاف دیجیتال چیست؟ آیا تنها با ارائه تسهیلات بانکی یا برگزاری چند کارگاه آموزشی میتوان انتظار داشت که صنایع کوچک با شتاب دیجیتال همراستا شوند؟ پاسخ، بدون تردید منفی است.
رفع شکاف دیجیتال مستلزم یک رویکرد جامع، برنامهریزیشده و مبتنی بر بومیسازی فناوری است. پیش از هر چیز باید نیازهای فناورانه صنایع کوچک گیلان بهدقت شناسایی شود. سپس با ایجاد مراکز خدمات دیجیتال صنعتی در استان، دانش و ابزار مورد نیاز این صنایع بهصورت عملیاتی و نه صرفاً تئوریک در اختیارشان قرار گیرد. حمایت هدفمند از استارتاپهای فناور در حوزه صنعت، بهویژه آنهایی که راهحلهای متناسب با ظرفیت صنایع کوچک ارائه میکنند، یکی از کلیدیترین مسیرها برای کاهش این شکاف است.
در نهایت، اگر توسعه صنعتی گیلان را بهعنوان یک هدف بلندمدت جدی بگیریم، نمیتوان نسبت به شکاف دیجیتال میان اجزای آن بیتفاوت ماند. صنعتیشدن، صرفاً به معنای افزایش تعداد کارخانهها یا بالا رفتن تولید فیزیکی نیست؛ بلکه به توان فناورانه، قابلیت انعطاف و حضور مؤثر در زنجیرههای دیجیتال ارزش نیز بستگی دارد. اگر صنایع کوچک و متوسط گیلان در حاشیه این تحولات باقی بمانند، صنعتیشدن استان تنها در ظاهر اتفاق خواهد افتاد، و در باطن، شکافها عمیقتر خواهند شد.











